یادداشت ها

پیوندها
  • ۰
  • ۰

معنای جامع دین

 

               معنای جامع چیست؟

 

 

مشتقات صرفی

نسبت

مشتقات لغوی

جامع گیری

تطبیق با استعمال معاجم

تطبیق با استعمالات قرآنی

وجوه ونظائر

فروق اللغه

جامع گیری روشی است برای پیدا کردن معنایی برای یک لفظ به طوری که بتواند همه ی استعمالات آن واژه را تحت پوشش قرار دهد .این روش معمولا شامل مراحل زیر می باشد[1]:

1-بررسی مشتقات صرفی و معنای آن

 یعنی بررسی مشتقاتی از ریشه کلمه که به خاطر تفاوت هیات ، معانی مختلفی  پیدا کرده اند مانند اسم فاعل و مفعول و ثلاثی های مجرد و مزید و غیره .

2-بررسی نسبت

از عواملی که باعث تغییر معنای یک واژه می شود نسبت های بین الفاظ است یا به تعبیر دیگر هیات ترکیبی آن هاست  .

در مواردی حرف جر باعث تغییر معنای فعل می شود مانند اتی که به وسیله "باء" متعدی شده  به معنی" آورد" می شود در صورتی که بدون "باء" باشد به معنی آمدن خواهد بود.گاهی باعث ایجاد معنی متضاد می شود مانند شغل به و شغل عنه ،لذا باید در هنگام کار با لغات و معنای جامع به این مورد توجه داشت .

همچینن در بحث اضافه اینکه اسمی که به اسم دیگر اضافه شده چه نوع اضافه ای باشد باعث تخصیص، تعریف تانیث و غیره می شود لذا به این مورد هم در کار با لغت باید توجه داشت .البته این مورد در پیدا کردن معنای جامع دخیل نیست.

3-برسی مشتقات لغوی ومعانی آن

منظور از مشتق در اینجا اشتقاق صغیر است و مشتق لغوی مشتقی است که تغییر معنا در آ ن نه به خاطر هیات نه به خاطر نسبت باشد بلکه به دلیل خود ماده کلمه باشد .

محل بحث در این روش، نوع اول است که شهرت بیشتر ی دارد.

4- جامع گیری

در این مرحله سعی می کنیم در تمام مشتقات لغوی معنای جامعی بیابیم که هر کدام از الفاظ به گونه ای در این معنا دخیل باشند چه بسا واژه ای با لازمه ی معنای جامع ما مربوط باشد یا معنایی اضافه تر بر معنای جامع ما داشته باشد در ضمن معنای جامع یک امر نسبی است و ممکن است به نظر هر کس یک معنا ی جامعی پیدا شود که بهتر از دیگران باشد.

این معنای جامع ممکن است در کتب لغت بیان شده باشد که آن معنا را برای اطمینان و استحکام مطلب خود ذکر می کنیم .کتاب التحقیق بیشتر به معنای جامع گیری پرداخته که می تواند موید خوبی باشد.

5-تطبیق با استعمالات معاجم

مشتقات لغوی را که در مورد 3 پیدا کرده ایم در کتب لغت مورد بررسی قرار داده و رابطه ی هرکدام را با معنای جامع بیان می کنیم

6-تطبیق با استعمالات قرآنی

در این مرحله ،پس از انتخاب آیاتی که ماده مورد نظر در آنها به کار رفته است به تطبیق معنای جامع گیری شده با استعمالات قرآنی می پردازیم.نکته مهم این است که گاهی این جامع گیری در تمام استعمالات قرآنی نگریسته می شود و گاهی ممکن است کاربردهای قرآنی معنای خاص خود را داشته باشد و با جامع گیری لغوی فرق داشته باشد.

7-وجوه و نظایر (مصادیق)

در این مرحله به بررسی مصادیق واژه مورد نظر، درکتب لغت و تفاسیری مانند مجمع البیان،قاموس القرآن دامغانی که غالبا به بیان مصادیق پرداخته اند ، پرداخته می شود.البته واژه ای ممکن است اصلا مصداق نداشته باشد

8-فروق اللّغه

 کتب فروق اللغویه در تفاوت معنای جامعی که پیدا کرده ایم با واژه های مترادف دیگر ما را راهنمایی می کنند مثل فرق علم و معرفت و از این قبیل .البته اگر واژه ی مورد نظر را در آن نیابیم به کتب لغت مراجعه کرده و معنای کلمه ی مترادف با آن را مورد بررسی قرار می دهیم و فرق آن دو را متذکر می شویم .

9-نکات

برخی مطالبی که در هیچ کدام از عناوین قبلی جای نمی گیرد ولی به سبب جالب و جذاب بودن ذکرشان خالی از لطف نیست در این بخش می آیند این مطالب ممکن است شامل موارد مانند ضرب المثل ها ، تمثیلات ، اصطلاحات خاص ، معانی علم شده ، برخی مباحث اخلاقی و غیره باشد .

 

فصل دوم

                   بررسی واژه "دین"

 

 

 

 

 

بررسی مراحل گفته شده در فصل قبل، در مورد این واژه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

معنای ثلاثی مجرد

ابتدا معنای ثلاثی مجرد این واژه را بررسی کرده  و سپس مشتقات صرفی و نحوی آن را بررسی می کنیم [2]

دان یدین(فَعَلَ ، یَفعِلُ)، مصدر آن دین و دیانة است که به معنی خضوع کردن و ذلیل بودن است .به معنی اطاعت کردن هم به کار می رود مانند دان له.

ودان له منه :اقتصّ:به دنبال او رفت .دان بکذا:اتخّذه دینا و تعبّد به فهو دیِّن:آن را دین و آیین خود گرفته و به آن تعبد ورزیده پس او دین دار شده است .

دان فلانا دَینا :اقترض:قرض گرفت.فهو دائن بمعنی مدین:پس او وام دار است ،مدیون است .

دان :کثُر دینُه :دِینش زیاد شد.دان:اعتاد خیرا او شرا:به خیر یا شر عادت کرد.

دان فلانا دِینا ودَینا:اخضعه و اذله:او را به خضوع کشاند ، او راذلیل کرد.مانند دان فلان نفسه .

دان:حمله علی ما یکره:برآنچه که اکراه دارد اجبارش کرد.

دان:حاسبه:محاسبه اش کرد.

دان:ساسه:به او مسولیت داد.

دان:جازاه:او را گذراند.مانند دانه بفعله

دان:خدمه :خدمتش کرد.

دان:احسن الیه:او را خوب ونیکو دانست.

دان:اقرضه:به او قرض داد.

دان:اقترض منه:از او قرض کرد.

دان الشیئ:ملّکه : آن را مالک شد.

مشتقات صرفی

دان ، یدین

بحث نسبت

این فعل نسبت به خداوند و انسان ، هر دو بیان شده است .

مانند: نسبت به خداوند:

أَ فَغَیْرَ دینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ [3]

نسبت به اشخاص دیگر :

فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخیهِ کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فی‏ دینِ الْمَلِکِ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ [4]

لَکمُ‏ْ دِینُکُمْ وَ لىِ‏َ دِینِ[5]

 

            مشتقات لغوی

جامع گیری

با توجه به مشتقات لغوی این ماده به نظر می آید معنای جامع دین ، خضوع و طاعت در مقابل کسی یا چیزی باشد به همین دلیل هم ،هنگامی که شخصی از شخص دیگر قرض یا وامی می گیرد در واقع در مقابل آن شخص خضوع کرده است همچنین است هنگامی که کسی یا چیزی را عبادت می کنند یا دینی را برای زندگی انتخاب می کند.

صاحب التحقیق هم همین نظر را البته با قید ی اضافی(در قبال برنامه ها) در نظر دارند، ایشان می گویند:

"اصل در این ماده این است : خضوع وانقیاد در قبال برنامه ها و مقررات معین.و این معنا طاعت و تعبد و محکومیت و مقهوریت و تسلیم در مقابل امر یا حکم یا قانون یا جزاء را نزدیک می کند .و به این اعتبار، جزا و حساب و و دین و طاعت و ذلّ و عادت و مملوکیت از مصادیق لفظ به شمار می روند. "

ایشان دو قید را در معنای جامع این لفظ مهم می دانند.لذا می فرمایند:

"باید دانست که در معنای حقیقی دو قید خضوع و در مقابل برنامه بودن حتما باید باشد .لذا مطلق انقیاد و طاعت و جزاء و غیره از اصل ماده نیست."سپس به لوازم این معنا پرداخته:

"از لوازم این اصل و آثار آن ، ذلت یا عزت بعد از انقیاد می باشد و حصول تعبد و محکومیت و اجرای جزاء خیر یا شر، و تحقق طاعت و معصیت و عادت است.

و این معنا هنگامی که از جانب برنامه ها باشد ،به آن حکم و جزا و حساب و اعطاء گفته می شود و هنگامی که از جانب مطاوع و پذیرنده ملاحظه شود معنای طاعت و ذل و مملوک و دین می باشد .وبه این دو اعتبار گفته می شود به معنی لازم و متعدی به کار می رود پس گفته می شود دان الرجل زمانی که دینی را بگیرد یا طلب قرض کند یا تحت مقررات دینی یا مقررات خاصی(شرایط اجل و مقررات و ) قرار بگیرد.

دان بالاسلام یعنی به مقررات و قوانین آن ملزم شد و تحت احکام و قوانین آن قرار گرفت این به لحاظ نفس تعبد و خضوع من حیث هو.وگفته می شود دانه یا دان احکام الدین والدِین ودر ادانه که باب افعال است جهت صدور لحاظ شده و نسبت حدث به فاعل و در مداینه جهت استمرار و همچینن در تداین ."

 ایشان برای اثبات ادعای خود آیاتی از قرآن را مورد بررسی قرار داده :

"مانند آیه 282 سوره بقره اذا تداینتم بدین الی اجل مسمی فاکتبوه یعنی هنگامی که دینی را میگیرید وتحت این مقررا ت و شرایط قرار می گیرید. . وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ ...،. وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ ...،. مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ ...،

. وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً ...،. وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ، و. مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ ...،. اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً این آیات دلالت می کند که حقیقت دین تسلیم و خضوع و انقیاد خالص است البته در مقابل احکام الهی تکوینی و تشریعی واین انقیاد برای رضای خدا وبرای خدا است دین همان انقیاد است و این معنای مخلصین له الدین است .

دین به کسر و فتح اسم مصدر است به معنی آنچه که بدست می آید(حصول و تحصّل) از مصدر در خارج، که آن نفس حدث من حیث هو بدون نسبت باچیزی است ، پس دین خضوع و انقیاد است و دین ذات انقیاد ونفس این عمل من حیث هو دون نسبت به ذات است لذا در مفهوم دین نفس انقیاد در مقابل مقررات معینه میباشد مانند غَسل و غُسل .

ذلک الدین القیّم، أقم وجهک للدین حنیفا، لیظهره على الدین کلّه، لمن تبع دینکم، شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا،ظهور حقیقت دین و تحقق مفهوم انقیاد وخضوع کامل تحت احکام الهی و مقررات سلطانیه در حیات اخروی می باشد وبه همین دلیل به آن یوم الدین هم گفته می شود: وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ ...،. وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ ...،. مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ ...،. یا وَیْلَنا هذا یَوْمُ الدِّینِ. و هذا المعنى قریب من-. الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ ...،. لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ.

اما کلمه دیان و مدین به اعتبار مفهوم تعدی ،دیان قاهر تر و خاضع تر و منقاد حکم دیگری است و مدین مقهور منقاد است . . أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدِینُونَ یعنی مقهورند و منقاد(فرمانبردار) لذا خداوند دیان است و مردم مدینون."

در پایان به تفاوت معنای واژه یاد شده با کلمات مشابه می پردازند:

"وبا توجه به این نکته ، علت اینکه در اینجا ها کلمه دین به کار رفته نه شرع واسلام و جزا و ملک و حساب و نظائر آن معلوم می شود به خاطر این که این کلمات این دو قید مهم را ندارند .[6]"

 

 

 

 

 

 

استعمال معاجم

مشتقات لغوی آن همان چهار مورد گذشته بودند که در ذیل ترجمه آن ها هم آمده است باید رابطه هر کدام با معنای جامع مشخص شود.

الدِّیَانة- ج‏ دِیَانَات‏ [دین‏]: اسم است بر آنچه که مورد عبادت خداوند قرار گیرد، ملت و مذهب؛ «صاحبُ‏ الدِّیانة»: بنیانگذار دین.

الدَّیْن‏- [دین‏]: مص،- ج‏ دُیُون‏ و أَدْیُن‏: وام یا بدهى که در سر رسید معینى پرداخت شود،- المُمتَاز: بدهى که مقدم بر سایر بدهیها باید پرداخت شود؛ «بِالدِّین»:بدهکارى موقت که نقدا پرداخت نشود و بدون تاریخ سر رسید باشد.

الدِّین‏- ج‏ أَدْیان‏ [دین‏]: هر روشى که با آن عبادت خداوند متعال شود، دین، ملیّت و مذهب، پرهیزگارى، پارسائى، سیرب، چگونگى، معصیت، طاعت، عادت، پاداش و کیفر، کشور و سلطان و حکم، قضاوت، اکراه، چیره‏گى، حساب؛ «یومُ الدِّین»: داورى و حساب و کتاب.

الدِّینَة- [دین‏]: طاعت، عادت، وام یا قرضه‏ى تاریخدار.[7]

رابطه هر 4 مشتق لغوی همان طور که قبلا هم اشاره شد با معنای جامع مشخص است ،ملت و مذهب و دَین وبدهکاری و دِین یعنی هر روشی که خداوند با آن عبادت می شود ،در همه ی این ها نوعی خضوع و تذلل در مقابل چیزی یا کسی وجود دارد و همان طور که بعضی از معاجم گفته اند معنای جامع آن ،همان طاعت و خضوع می باشد .

صحاح:

..... الدِینُ‏: الطاعةُ. و دَانَ‏ له، أى أطاعه. الدِّینُ‏: الجزاءُ و المکافأة. الدِّینُ‏ بالکسر: العادةُ و الشأن. دَانَهُ‏ دِیناً، أى أذلَّه و استعبده‏. دَانَ‏ فلان‏ یَدِینُ‏ دَیْناً: استقرض و صار علیه‏ دَیْنٌ‏، فهو دَائِن‏.....[8]

العین:

.... له العباد یَدِینُهُمْ‏ یوم القیامة أی یجزیهم، و هو دَیَّانُ‏ العباد. و الدِّینُ‏: الطاعة، و دَانُوا لفلان أی أطاعوه. و فی المثل: کما تَدِینُ‏ تُدَانُ‏ أی کما تأتی یؤتى إلیک، قال النابغة:[9]

 

مقاییس اللغه:

 الدال و الیاء و النون أصلٌ واحد إلیه یرجع فروعُه کلُّها.و هو جنسٌ من الانقیاد و الذُّل‏.فالدِّین‏: الطاعة،و منه: مالِکِ یَوْمِ‏ الدِّینِ‏ أى یوم الحکم. و قال‏ قوم :الحساب و الجزاء و ای ذلک کان فهو امر ینقاد له.المَدِینة کأنّها مَفْعِلة، سمّیت بذلک لأنّها تقام فیها طاعةُ ذَوِى الأمر .و المَدینة: الأمَة. و العَبْدُ مَدِینٌ‏، کأنّهما أذلّهما العمل.....[10]

اساس البلاغه:

...الدّیّان‏، و قیل:هو القهّار، من‏ دان‏ القوم إذا ساسهم و قهرهم‏ فدانوا له.و دانوه: انقادوا له. و قد دِینَ‏ الملک، و ملکٌ‏ مَدینٌ‏.....[11]

تاج العروس :

....و الدِّیْنُ‏: الطَّاعَةُ، و هو أَصْلُ المعْنَى؛ و قد دِنْتُه‏ و دِنْتُ‏ له: أَی أَطَعْته؛ و الدِّیْنُ‏: الذُّلُ‏ و الانْقِیادُ؛ قیلَ: هو أَصْلُ المعْنَى، و بهذا الاعْتِبارِ سُمِّیَتِ الشَّریعَةُ دِیناً .....[12]

 

 

 

 

 

تطبیق با استعمالات قرآنی

راغب

و الدِّیْنُ‏: الذُّلُ‏ و الانْقِیادُ؛ قیلَ: هو أَصْلُ المعْنَى، و بهذا الاعْتِبارِ سُمِّیَتِ الشَّریعَةُ دِیناً .[13]

قاموس قرآن قرشی

ایشان ابتدا استعمالات مختلف واژه را در قرآن توضیح می دهند :

"دین:بفتح اوّل قرض.

 «مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَوْ دَیْنٍ ...» نساء: 11 «إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ ...» بقره: 282.طبرسى فرموده تداین بمعنى قرض دادن و قرض گرفتن است یعنى: چون بیکدیگر قرض دادید و گرفتید آنرا بنویسید و گوید:گفته‏اند کلمه دین بعد از تداینتم براى تاکید است و یا چون تداینتم بمعنى مجازات نیز آمده (از دین بکسر اوّل) کلمه دین براى معیّن کردن معنى است یعنى مراد قرض دادن و گرفتن است نه مجازات.

 (دین): بکسر اوّل جزا. طاعت.

این دو معنى از جمله معناى دین است که در صحاح و قاموس و مجمع و مفردات نقل شده و در مجمع از امام باقر علیه السلام روایت کرده که دین بمعنى حساب است «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» یعنى صاحب روز حساب است. در قاموس دیّان را محاسب و جزا دهنده گفته است."

سپس وارد بحث معنای جامع شده می گویند:"راغب میگوید: شریعت را باعتبار طاعت و فرمانبرى دین گویند و آن مانند ملّت و طریقه است لیکن انقیاد و طاعت در آن ملحوظ میباشد.

طبرسى در ذیل آیه 19 آل- عمران میگوید: طاعت و انقیاد را دین گفته‏اند زیرا که طاعت براى جزاست (یعنى خداوند بطاعت پاداش خواهد داد) قول طبرسى در وجه تسمیه از قول راغب بهتر است.

على هذا شریعت را از آنجهت دین گفته‏اند که در آن طاعت و پاداش هست.

نا گفته نماند این کلمه در قرآن مجید بمعنى جزا و شریعت و طاعت آمده است و از آن ملّت نیز تعبیر شده است مثلا در آیه «قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً» انعام: 161 بشریعت اسلام دین و ملّت هر دو گفته شده است. همچنین است آیه «... وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ» حج: 78.

جاهائیکه «دین» بمعنى جزا آمده مثل «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» فاتحه: 4 «أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدِینُونَ» صافات: 53 «فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» واقعه: 87 «وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ» حجر: 35 «إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ» ذاریات: 6 در اینگونه موارد میتوان دین را بمعنى حساب نیز دانست و آن با جزا متقارب است.

و مواردیکه دین بمعنى قانون و شریعت است مثل «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» بقره: 256 «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ» توبه: 33.

و جاهائیکه بمعنى طاعت و بندگى آمده مثل «دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» یونس: 22- عنکبوت:

65- لقمان: 32 «أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» زمر: 11 دین در اینگونه موارد بمعنى اطاعت و بندگى است و آیه اخیر در این معنى کاملا روشن است و کلمه اعبد قرینه آن میباشد.

 «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» آل عمران: 19 منظور از آیه چنانکه گفته‏اند فقط دین اسلام نیست بلکه تمام ادیانى است که بوسیله پیامبران عرضه شده یعنى همه ادیان یکى است و یک سخن گفته‏اند و آن تسلیم شدن بحق و خداست و اختلاف مختصرى که ادیان داشته‏اند در اثر اختلاف زمان و اختلاف رشد و استعداد بشر است و گر نه همه تسلیم بحق را گفته‏اند. فرق میان دین و شریعت در «شرع» دیده شود.

 «ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ ...» یوسف: 76 یعنى یوسف نمى‏توانست در قانون پادشاه مصر برادر خویش را بگیرد و پیش خود نگاه دارد.[14]"

لذا به نظر می آید ایشان معنای طاعت و جزا و پاداش را معنای جامع آن می دانند .

بررسی نمونه هایی از آیات

1- قاتِلُوا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ [15]

با کسانى پیکار کنید که از افرادى هستند، که کتاب (الهى) به آنان داده شده، که به خدا، و به روز بازپسین ایمان نمى‏آورند، و آنچه را خدا و فرستاده‏اش حرام کرده، ممنوع نمى‏دارند، و به دین حق متدیّن نمى‏شوند تا اینکه [مالیاتِ‏] جِزیه را به دست خود بپردازند، در حالى که آنان کوچکند.

همان طور که دیده می شود ولایدینون دین الحق یعنی در مقابل دین حق تابع وتسلیم نمی شوند واطاعت نمی کنند ،دین حق به معنی مصطلح می باشد یعنی مجموعه دستوراتی از جانب خداوند که باید در مقابل آن ها تسلیم بود.

2- فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخیهِ کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فی‏ دینِ الْمَلِکِ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ [16]

پس (یوسف) قبل از ظرف برادرش، به (کاوش) ظرف‏هاى آن (برادر) ان پرداخت سپس آن را از ظرف برادرش بیرون آورد این گونه براى یوسف نقشه کشیدیم! در آیین سلطان (مصر جایز) نبود که برادرش را (به گرو) بگیرد، جز آنکه خدا بخواهد. رتبه‏هاى هر کس را بخواهیم (و شایسته بدانیم) بالا مى‏بریم و برتر از هر دانشمندى، دانایى است.

دین الملک یعنی آیین و روش سلطان آن زمان ،یعنی دستورات و آیین هایی که باید در مقابل آن ها خضوع کرد.

3- وَ الَّذی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لی‏ خَطیئَتی‏ یَوْمَ الدِّینِ[17]

و کسى که طمع دارم که خطاى مرا در روز جزا برایم بیامرزد.

روز قیامت را هم به اعتبار اینکه در آنروز همه در مقابل خداوند خاضع اند وتسلیم روز دین نامیده اند.

4- وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ[18]: و مسلماً جزاى (اعمال) واقع شدنى است.

روز جزای نهایی، همان روز قیامت است که به اعتبار خضوع همه در برابر خداوند به آن روز دین گویند.در واقع آیه می فرماید "به درستی که خضوع و ذلت نهایی حتما واقع می شود"

5- یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ ....[19]

اى کسانى که ایمان آورده‏اید، هنگامى که (بخاطر وام یا داد و ستد) بدهى‏اى را تا سرآمدِ معین به یکدیگر بدهکار شدید، پس آن را بنویسید. و باید نویسنده‏اى بر اساس عدالت، (سند را) در میانِ شما بنویسد. و هیچ نویسنده‏اى، نباید از نوشتن خوددارى کند، همان گونه که خدا آموزشش داده است، پس باید بنویسد. و کسى که حقّ بر عهده اوست، باید دیکته کند و از (عذاب) خدا که پروردگار اوست خود را حفظ کند .....

در بحث معنای جامع گذشت که دین و قرض را به اعتبار اینکه شخص در خواست کننده وام یا قرض خود را در مقابل دیگری خاضع و ذلیل کرده دین می نامند.

6- أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُونَ [20] آیا هنگامى که مُردیم و خاک و استخوان‏هایى (پوسیده) شدیم آیا واقعاً ما جزاداده مى‏شویم؟!

فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدینینَ[21]:و اگر (در رستاخیز) جزا داده نمى‏شوید

یعنی آیا روزی خواهد آمد بعد از مرگ ما که همه در مقابل خداوند ذلیل و خاضع باشند و کسی چیزی از خود نداشته باشد.یا در آیه دوم اگر شما اطاعت شدگان و ذلیل شدگان در مقابل خداوند نیستید آن روح را برگردانید.

 

 

 

 

 

وجوه ونظائر

المدین به معنی عبد چون عبد بدهکار مولایش است این یکی از مصادیق مدیون است.

قاموس قرآن دامغانی در مورد این واژه می گوید:

به هر حال در تمام این مصادیق ، می توان معنای جامع را ملحوظ داشت که در همه نوعی خضوع و طاعت نهفته است .

 

 

فروق اللغه

فرق دین و قرض

هر قرض دِین است و لی هر دینی قرض نیست.

دِین عام تر است :قرض در عین و ورق است و همچنین قیمت های کالاهایی که فراموش شده پرداخت شوند، دین هستند و لی قرض نیستند .

قرض از جنس آنچه که قرض شده می باشد ولی دین خیر.قضای نماز هم چون فراموش شده به منزله قرض است :قضیت الصلاة اما در وقت آن گفته می شود ادیت الصلاة الوقت.همچنین گفته می شود قضیت قرضه و ادیت دینه و واجبه .[22]

فرق دین و ملّت

هر ملتی دین است و لی هر دینی ملت نیست.ملت اسمی است برای شرایع همراه اقرار به الله.اما دین مطابق اعتقاد انسان است اگر چه شرک باشد.یهودیت ملت هست .اما شرک ملت نیست.هنگامی که دین مطلق بیاید پس آن طاعت عامه است، که ثواب دارد مانند ان الدین عند الله الاسلام .

اصل دین طاعت یا عادت .[23]

دین طریق ثابتی است که از طریق نبی صلی الله علیه و آله وارد شده و از حیث انقیاد در مقابل آن دین نامیده شده است ،و از حیث این که حضرت برای مردم تبیین و املاء می کنند مله نامیده شده است .[24]

فرق دین وشریعت

شریعت طریق به سوی چیزی است لذا طریق به سمت آب را شریعه و مشرعه گویند.برای هر کدام از ما دینی هست اما شریعتی نیست.شریعت در این معنا مانند ملت است با این تفاوت که شریعت معنای طریقیت را در خود دارد به خلاف ملت.

وملت افاده می دهد استمرا اهل آن را بر آن.[25] و دین از حیث رساندن افراد تشنه به زلال کمال ، شریعت نامیده شده است.[26]

فرق دین با خضوع

شاید بتوان گفت خضوع مطلق است اما دین همان طور که صاحب التحقیق گفته است در مقابل برنامه ها و دستورات است .[27]البته این از مواردی است که هنوز در کتب لغت بررسی نشده و هنوز جای کار دارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جمع بندی و نتیجه گیری

 

همان طور که ملاحظه شد، معنای جامعی که با استفاده از استعمالات واژه ی "دین" در معاجم بدست می آید همان طاعت و تذلّل و خضوع در مقابل شخص یا برنامه یا مکتب یا هر شیئ است .

با این معنا، همه ی استعمالات واژه در مورد قرض و دینهای الهی و غیر الهی تحت پوشش قرار می گیرد که در همه ی این ها همان معنا، ملحوظ است .

تنها نکته ای که می ماند فرق دین با خضع و هم معنی های آن است که این هنوز جای بررسی ها ی دقیق تر و کاربردی تر در معاجم و آیات و روایات دارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کتابنامه

*قرآن کریم

1- ابن فارس ،احمد بن فارس،معجم مقاییس اللغه ، مجموعه نرم افزارهای نور.

2- بستانی،فواد افرام،فرهنگ ابجدی، مجموعه نرم افزارهای نور.

 3- جزایری ،نور الدین بن نعمه الله ،فروق اللغات فی التمییز بین مفاد الکلمات ،دکتور محمد رضوان الدایه، چاپ چهارم ، تهران،مکتب نشر الثقافه الاسلامیه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1375

4- جعفری ، ولی الله ،درآمدی بر علم اللغه واژه شناسی سبک های لغوی معرفی معاجم  کارورزی مفردات ، چاپ اول ، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء ،1388

5- جوهری،اسماعیل بن حماد،الصحاح ، مجموعه نرم افزارهای نور.

 6- دامغانی ،حسین بن محمد،قاموس قرآن او اصلاح الوجوه و النظائر فی القرآن الکریم،عبد العزیزسید الاهل،چاپ چهارم ،دار العلم الملایین بیروت لبنان ،1983م

 7- راغب اصفهانی ،حسین بن محمد،مفردات الفاظ قرآن ،مجموعه نرم افزارهای نور

8- زبیدی مرتضی ،محمد بن محمد ،تاج العروس، مجموعه نرم افزارهای نور.

 9- زمخشری محمود بن عمر، اساس البلاغه، مجموعه نرم افزارهای نور.

10- عسکری ،حسن بن عبدالله،الفروق فی اللغه، مجموعه نرم افزارهای نور.

 11- فراهیدی ، خلیل ابن احمد ،العین  ، مجموعه نرم افزارهای نور.

 12- قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن  ، مجموعه نرم افزارهای نور.

13- مصطفوی ، حسن ،التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،مجموعه نرم افزارهای نور

14- مصطفی ابراهیم ، الزیات احمد حسن ، عبد القادر حامد ، الجار محمد علی ،معجم الوسیط، چاپ ششم ،تهران موسسه الصادق للطباعه و النشر ،1386 



[1] در واقع مرحله چهارم ، مرحله جامع گیری است اما معمولا برای رسیدن به معنای جامع واطمینان از معنای بدست آمده، باید این مراحل را طی کرد.تمام مطالب این بخش از کتاب در آمدی بر علم اللغه، ولی الله جعفری اقتباس شده است.

1-تمام مشتقات صرفی و لغوی از کتاب معجم الوسیط، صفحه 307

[3] آل‏عمران : 83  

[4] یوسف : 76  

[5] کافرون :6

[6] التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ،علامه مصطفوی جلد 3 صفحه 288

[7] فرهنگ ابجدی صفحه 218

[8] الصحاح ،جلد 5 صفحه2118

 

[9] کتاب العین ،جلد 8،صفحه 73

[10] معجم مقاییس اللغه ،جلد 2 صفحه320

[11] أساس البلاغة، صفحه 201

[12] تاج العروس، جلد 18 صفحه215

[13] المفردات فی غریب القرآن، صفحه 324

[14] قاموس قرآن جلد 2،صفحه279

[15] التوبة : 29  

[16] یوسف : 76  

[17] الشعراء : 82  

[18] الذاریات : 6  

[19] بقره 282

[20] صافات:53

[21] واقعه 86

[22] الفروق فی اللغه ،صفحه 165

[23] همان ، صفحه 214

[24] فروق اللغات ،صفحه 126

[25] الفروق فی اللغه،صفحه 216

[26] فروق اللغات ،صفحه 129

 

[27] منه

  • ۹۴/۰۳/۱۲
  • مجید ریاضیات

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی